احمد قدیری

احمد قدیری

پرودگارم! توفیق ده جز برای تو ننویسم و جز تو ملاک و معیاری بر ارزش گذاری نگاشته هایم نداشته باشم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

بچه‌های آسمان

شب هنگام داخل مغازه لوازم التحریری بودم که دخترک جوراب فروشی آمد و دفتر مشقی را نشان کرد برای برادر محصل‌ش. دلم سوخت اما اعتماد نکردم. برادرش را نیز فراخواندم. بعد از سوال-جواب کردن‌های پی‌درپی، مطمئن شدم راست می‌گویند.
در خیابان ما جوراب فروشی می‌کنند.
متعلق به یک خانواده چهار فرزندی هستند و پدرشان کارگر ساختمان است. عصر از قلعه‌مرغی با بی‌آرتی می‌آیند، دستفروشی می‌کنند و شب برمی‌گردند.
من «بچه‌های آسمان» را دیدم؛ این بار نه علی و زهرای فیلم را که محمد و فاطمه واقعی را. دقیقا با همان سن و تیپ.
آوردم‌شان نزدیک منزل، از کمد پسرم چند تفنگ سوا کردم و از کمد دخترم چند عروسک. راهی‌شان کردم بروند خانه، درحالی که نمی‌دانستم تکانه‌های اقتصادی و تنش‌های امنیتی قرار است چه به‌روز این بچه‌های معصوم و خانواده‌های‌شان بیاورد.

  • ۰۲/۰۶/۲۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.